گذر ثانیه ها

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

با خوندن وصیت نامه ریحانه جباری اشک ریختم. کاری به مقصر بودن یا نبودنش ندارم. فقط دلم واسه بی رحمی روزگار گرفت که چجور دست به دست هم میدن همه عوامل تا آینده و زندگی یه دختر رو خراب کنن.

 حال روحی خودمم بهم ریختست. بحث کمی هم با آقای میم داشتیم . دیشب باهم بیرون بودیم . شلوار، پیراهن، کت و کاپشن خرید . خیلی هم بهمون خوش گذشت ولی تا سوار ماشین شدیم عصبانی بود که چرا فروشنده منو نگاه کرده و چرا من موهام زیاد بیرون بوده. دوباره امروز صبح هم سر همین موضوع حالمو گرفت.

 با همه زیبایی های زندگی و خداروشکر شرایط مطلوب زندگیم ولی کاش هیچوقت تو ایران دختر بدنیا نمیومدم!!

  • خانم میم الف

مردها موجودات بی خیالین. بنظرم آخرش همون کاری رو میکنن که خودشون میخوان. یک هفته تمام واسه امروز عصر برنامه چیدم. حالا یهو پیام میده که ماشین رو خانوادم بردن بیرون. معذرت میخوام. ببخشید. نمیتونم بیام. حالا سوالی که پیش میاد مگه میشه ماشین رو بدون اجازه تو جایی ببرن؟ میتونستم پیام بدم حالشو بگیرم و غر غر کنم ولی سکوت کردم. باگفتن اشکالی نداره پیش میاد. قضیه رو تموم کردم.

 نمیدونم آقای میم چقدر به درد من میخوره. البته که خیلی بهتر از ماههای پیشش شده ولی بازم یجورایی نسبت به من بی توجهه. ولی من بدلیل علاقه زیادم همیشه کوتاه میام و سکوت میکنم. یجاهایی حس میکنم در حقم جفا میکنه دیگه.

 ولی با این اوصاف مثبت فکر میکنم و بوی بهبود میشنوم از اوضاع رابطمون!!!





  • خانم میم الف